شروع اتفاقی عظیم، روزگاری قدیم، کودکی پشت سر گذاشته و مرد شدم: زندگی ناگهان شروع شد بر من! زندگانی پیشرو چنین دیدم، خیشرانی با اسبهایش ایستاده در تپۀ نزدیکدست و عرقی روی پیشانی، قسمت رودخانه پشت سر گذاشته شده درۀ زیر پا شخم خورده است، دوخته نگاهی به کوهپایه، نرم باید کرد سهمش از سنگهای بایر را، نعرۀ رعدی ایستاده در بالا، قلۀ سیهچردهای، بایر، ایستاده در انتظار او اکنون. بگذار شخم راند اگر توان دارد! | Entry #30460 — Discuss 0 — Variant: Not specifiednone
Voting points | 1st | 2nd | 3rd |
---|
0 | 0 | 0 | 0 |
Rating type | Overall | Quality | Accuracy |
---|
Entry | 4.13 | 4.38 (8 ratings) | 3.88 (8 ratings) |
|
آغاز سالها دور، در یک لحظه، مردی که کودکی به سر برده، شد شروع ناگهان زندگیام! من بدیدم این دنیا را، پیش چشمان خود بدینگونه ایستاده شخمزنی کنار اسبهایش روی اولین تپه، پر ز قطره عرق به پیشانی، پس از ترک زمینهای بستر رود، بستر دره را به دست شخم خود سپرد، کوهپایهای بایر پیش روی خود میدید، سهم وی نیاز داشت به شخم، آذرخشی بر فراز آسمان، و قلهای کبود در ورای وی، بایر، میکشد انتظار او هر دم، - بگذار او اگر توان دارد، آن زمین به دست خیش بسپارد! | Entry #30532 — Discuss 0 — Variant: Not specifiednone
Voting points | 1st | 2nd | 3rd |
---|
0 | 0 | 0 | 0 |
Rating type | Overall | Quality | Accuracy |
---|
Entry | 4.00 | 4.25 (8 ratings) | 3.75 (8 ratings) |
|
آغاز همه در یک لحظه، سالها پیش، پسری که بودم مرد شد: ناگهان زندگیام شروع شد! جهان را در جلوی چشمانم دیدم کشاورزی که در کنار اسبهایش ایستاده بود بالای تپه عرق میریخت، از کنار رودخانه آمده بود زمین پایین را شیار کرد، و برای شخم زدن چشمش به کوهپایه افتاد، سنگ ملالتآوری برای کند کردن تیغهاش، رعدوبرقی که در آسمان نقش بسته بود، و قلهی برهنه و تاریک بالای سرش منتظر است. بگذار شخم زند اگر جراتش را دارد! | Entry #30545 — Discuss 0 — Variant: Not specifiednone
Voting points | 1st | 2nd | 3rd |
---|
0 | 0 | 0 | 0 |
Rating type | Overall | Quality | Accuracy |
---|
Entry | 3.22 | 3.44 (9 ratings) | 3.00 (9 ratings) |
|
آغاز سال ها پیش، در یک لحظه پسری که بودم، مرد شد ناگاه زندگی من آغاز شد! دنیای قبل از خود را دیدم، که آن روستایی با اسب هایش ایستاده بر قله اولین تپه عرق می ریزد بستر رودخانه های شخم زده در دره پایین دست را ترک کرده است و دامنه کوه هایی را می بیند که باید شخم بزند سنگ های لم یزرعی که سهم اش را کم می کند رعد در هوا معلق است و قله سیاه بالای سر او، اکنون برهنه منتظر است. بگذار او شخم بزند، اگر جرات می کند... | Entry #29281 — Discuss 0 — Variant: Not specifiednone
Voting points | 1st | 2nd | 3rd |
---|
0 | 0 | 0 | 0 |
Rating type | Overall | Quality | Accuracy |
---|
Entry | 2.95 | 2.89 (9 ratings) | 3.00 (9 ratings) |
|
«سرآغاز» سالها پیش در یک چشم بهم زدن، من که پسری بیش نبودم، مردی شدم، ناگهان زندگیام آغاز شد! دنیا را در برابر خویش یافتم - خُب حالا: آن کشاورز در کنار اسبهایش میایستد، عرقریزان بر بلندای اولین تپه، زمینهای پست را پشت سر گذاشته، زمینِ پاییندست را شخم زده، و در مقابلش دامنه کوهی را میبیند که باید شخمش بزند، و صخرههای لمیزرعی که خیشش را کُند میکنند، رعد و برقِ رقصان در آسمان، و قلهی سیاه در بالای سرش، لخت و عریان، کنون در انتظار اویند. - پس اگر توانش را دارد، بگذارید شخمش بزند! | Entry #30361 — Discuss 0 — Variant: Not specifiednone
Voting points | 1st | 2nd | 3rd |
---|
0 | 0 | 0 | 0 |
Rating type | Overall | Quality | Accuracy |
---|
Entry | 2.89 | 3.00 (9 ratings) | 2.78 (9 ratings) |
|
آغاز همه در یک لحظه، سالها پیش، پسری که من بودم مرد شدم: زندگی ام ناگهان آغاز شد! جهان را پبش رویم دیدم - چنین آن شخم زن کناراسب هایش می ایستد عرق بر جبین از نخستین تپه پس از ترک زمین رودباری که پایین دره خزیده ، وکوهی را برای شخم زدن نظاره می کند - سنگزار بی ثمر- تا سهم خود را هموار کند، تندر در هوا آویزان است، و قله سیاه بالای او، لخت، اکنون در انتظار. - بگذار آن را شخم بزند، اگر جرات اش را دارد! | Entry #29347 — Discuss 0 — Variant: Not specifiednone
Voting points | 1st | 2nd | 3rd |
---|
0 | 0 | 0 | 0 |
Rating type | Overall | Quality | Accuracy |
---|
Entry | 2.78 | 2.56 (9 ratings) | 3.00 (9 ratings) |
- 1 user entered 3 "dislike" tags
|
آغاز سالیانی پیش، در یک چشم برهم زدن، دست بلوغ مرا از گلبرگ کودکی برچید و بر شاخسار جوانی نشاند ناگه جهانی فراروی دیدگانم گسترده گشت-بدینسان دهقانی شانهبهشانه اسبهایش ایستاد در آستانه دماغه اولین تپه قطرات عرق بر جبینش پدیدارگشت، دهقان پیش از آن زمینهای حوالی رودخانه را ترک گفتهبود بستر لطیف و حریرمانند دره را بدست زمخت و نتراشیده خیش سپرده، و حال تن رنجور کوهی را برای شخم زدن برگزیده بود، صخرهای عریان پیش پای او آغوش خود را بیمحابا گشودهبود، در آن دم، شبح آذرخشی برفراز آسمان جولان میداد، و ستیغ کوه سیهپوش، حزین و غمین بیصبرانه انتظارش را میکشید --بگذار اگر بارقههای شهامت در دلش درخشیدن گرفت، تن دردمند و روح فسرده کوه را به دست خیش بسپارد! | Entry #30379 — Discuss 0 — Variant: Not specifiednone
Voting points | 1st | 2nd | 3rd |
---|
0 | 0 | 0 | 0 |
Rating type | Overall | Quality | Accuracy |
---|
Entry | 2.67 | 2.67 (9 ratings) | 2.67 (9 ratings) |
- 1 user entered 2 "dislike" tags
دست بلوغ مرا از گلبرگ کودکی برچید | Mistranslations | Reza Hashemi No agrees/disagrees | |
|
سرآغاز یک لحظه بود، سالها پیش که بهناگاه پسری که بودم مردی شد و زندگیام به یکباره آغازید؛ جهان را چنین پیش چشمانم دیدم چونان کشاورزی ایستاده در کنار اسبانش عرقریزان، بر پیشآمدگی اولین تپه برآمده از پهنۀ رودخانهای چروکخورده در درۀ زیر پایش و در نظارۀ دامنۀ کوه، برای شخم زدن؛ سنگی سترون که مرد را میفرساید تندری آویزان از آسمان و آن قلۀ سیاه بالای سرش که عریان منتظر است: – بگذار اگر دلش را دارد شخم بزند! | Entry #30547 — Discuss 0 — Variant: Iranian (standard)iranian
Voting points | 1st | 2nd | 3rd |
---|
0 | 0 | 0 | 0 |
Rating type | Overall | Quality | Accuracy |
---|
Entry | 2.61 | 2.50 (8 ratings) | 2.71 (7 ratings) |
|
آغاز همهچیز در لحظهای رخ داد، سالیان پیش آن پسربچه دیگر مرد شدهبود: ناگهان زندگیم آغاز یافت! جهان را پیش رویم دیدم- خیشرانی با اسبهایش به چشم میخورد عرقریزان روی اولین نوک تپه سیلابدشتها را گذرانیده درۀ پایین را شیاریده میبیند کوهکناری برای شیاریدن صخرههای برهوت که تیغش را تیز کند تندر معلق در هوا قلۀ سیاهرنگ بر فراز او، عریان حال در انتظار میمانم اگر شهامتش را دارد، بگذار شخمش بزند! | Entry #30128 — Discuss 0 — Variant: Not specifiednone
Voting points | 1st | 2nd | 3rd |
---|
0 | 0 | 0 | 0 |
Rating type | Overall | Quality | Accuracy |
---|
Entry | 2.56 | 2.67 (9 ratings) | 2.44 (9 ratings) |
- 1 user entered 2 "dislike" tags
تیغش را تیز کند | Mistranslations | Reza Hashemi No agrees/disagrees | |
|
سالها پیش، کودکی در چشم بر هم زدنی، به مردی تبدیل شدم: زندگیام ناگهان شروع شد! جهان را پیش چشمانم به نظاره نشستم - چنین آن کشاورز کنار اسبش ایستاده است از ابرویش عرق میچکد، او که زمینهای حاشیه رودخانه را ترک کرده، در دره زیرین اخم کرده، و به تماشای حاشیۀ کوهی که باید شخم بزند نشسته، سنگی بایر که باید سهمش را خرد کند، رعدی در آسمان، و قله سیه در بالادست او، خالی، در انتظار. - بگذار شخم بزند اگر مرد این کار است! | Entry #29675 — Discuss 0 — Variant: Not specifiednone
Voting points | 1st | 2nd | 3rd |
---|
0 | 0 | 0 | 0 |
Rating type | Overall | Quality | Accuracy |
---|
Entry | 2.50 | 2.50 (8 ratings) | 2.50 (8 ratings) |
|
در لحظه ای،سال ها پیش ، پسری بودم که مرد شدم: زندگی ام ناگهان شروع شد! دنیای پیش از خودم را دیدم-پس اسب های شخم زن او را نگه داشتند عرق کردن بر آبرو اولین تپه، پس از ترک رودخانه ها خزیده در زیر دره و یک کوهستان را برای شخم زدن می بیند سنگی بی ثمر برای صاف کردن سهم خود ، آذرخش در آسمان آویخته است ، و قله ی سیاه بالای او ،عریان ، اکنون منتظر است - بگذارید اگر جرات دارد به سختی پیش رود | Entry #30241 — Discuss 0 — Variant: Not specifiednone
Voting points | 1st | 2nd | 3rd |
---|
0 | 0 | 0 | 0 |
Rating type | Overall | Quality | Accuracy |
---|
Entry | 2.28 | 2.00 (9 ratings) | 2.56 (9 ratings) |
- 1 user entered 4 "dislike" tags
اسب های شخم زن او را نگه داشتند | Mistranslations | Reza Hashemi No agrees/disagrees | |
به سختی پیش رود | Mistranslations | Reza Hashemi No agrees/disagrees | |
|
آغاز سالها پیش همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد و من که پسری بودم حالا یک مرد شده بودم و ناگهان زندگی شروع شد و من جهان را در مقابل خویش دیدم. مثل همان مرد شخم زن که با اسبانش عرق ریزان بر لبه پرتگاه در دامنه تپه ای ایستاده است، او دشت شخم زده شده حاشیه رودخانه را رها کرده و اکنون چشمش به دامنه کوه است تا آن را شخم بزند ، صخره ای بایر که قرار است تیغه های ماشین شخم زنیش را کند کند، هوا رعد و برق و طوفانی است و قله سیاه بالای سر او ، لخت و عور، منتظر اوست ، اگر جرائت دارد آن را شخم بزند. | Entry #29651 — Discuss 0 — Variant: Not specifiednone
Voting points | 1st | 2nd | 3rd |
---|
0 | 0 | 0 | 0 |
Rating type | Overall | Quality | Accuracy |
---|
Entry | 1.57 | 1.13 (8 ratings) | 2.00 (8 ratings) |
- 1 user entered 4 "dislike" tags
هوا رعد و برق و طوفانی است | Mistranslations | Reza Hashemi No agrees/disagrees | |
|